آمار داستان کس داستان سک سوپرسکس پشمالو کلیپ جنیفر لوپزسکسی aks ایران ترانه download song: هنرمند کافه ستاره پژمان بازغی بیوگرافی بازیگر تئاتر دوئل سینما سربازهای جمعه

۵/۰۲/۱۳۸۹

هنرمند کافه ستاره پژمان بازغی بیوگرافی بازیگر تئاتر دوئل سینما سربازهای جمعه

پژمان بازغی در سینما و تلویزیون چندان پرکار نبود تا اینکه در سال 1381 بازی در فیلم "دوئل" ساخته احمدرضا درویش را پذیرفت و در آن بهترین نقش آفرینی کارنامه هنری اش را ارائه کرد. او برای بازی بسیار زیبایش در نقش مشکل و سخت زینال آنهم در دو مقطع جوانی و میانسالی (پس از بازگشت از اسارت) کاندید دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از بیست و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر شد.










مصاحبه گرم و صمیمی با پژمان بازغی
ما ايراني‌ها، مردماني بااستعداد اما كمي بي‌انگيزه هستيم يعني در واقع در طول 200 سال اخير، انگيزه تعالي‌خواهي و ميل به پيشرفت از ما گرفته شده است. پيروزي انقلاب اسلامي انگيزه مجددي را در ايراني‌ها به وجود آورد تا هويت اسلامي و ايراني‌شان را به منصه ظهور برسانند. استعداد ايراني و هوش شرقي مردمان سرزمين كهن ايران و بهره‌مندي از تمدن ديرين پارسي سرمايه عظيم مردمي است كه مي‌خواهند و تلاش مي‌كنند تا در جهان امروز در مسير رشد و توسعه گام بردارند.البته يك ذهنيت غلط سعي مي‌كند اين‌طور وانمود كند كه ايران بدون تلاش، كار و جبران عقب‌ماندگي گذشته هم سرور جهانيان است. حال آنكه نابرده رنج، گنجي ميسر نيست و اصولا براي برطرف نمودن خسران ضعف ساختاري حكومت‌هاي پيشين ايران، بايد بيشتر از حالت معمول براي آباداني ايران، نوآوري نمود. در واقع چنان كه نااميدي و يأس از آينده، دشمن شكوفايي ايراني است؛ غرور و خودبزرگ‌بيني نيز آفت تعالي و رشد جامعه ايراني است.

تفاوت‌هاي فردي بين انسان‌ها موجب مي‌شود تا دنياي هر كدام از ما، از يكديگر متمايز باشد. دنياي ذهني ما نشان‌دهنده برداشت‌مان از جهان، آينده و زندگي ماست. اگر هر كدام از ما نتوانيم در ذهن‌مان آينده‌اي همراه با شكوفايي و رشد را داشته باشيم، به هيچ‌وجه نمي‌‌توانيم در عمل نيز پيشرفت و توسعه فردي و اجتماعي را تجربه كنيم.نوآوري و شكوفايي فردي مقدمه‌اي بر نوآوري و شكوفايي اجتماعي است. از همين رو توجه به خلاقيت فردي و كسب يك تفكر خلاق، بسيار حائز اهميت است. فكر كردن درباره نحوه تفكر و به اين‌كه چه چيزهايي مهم هستند و بايد درباره آنها انديشيد و اصولاراه درست انديشيدن چيست؟ مولفه‌هايي هستند كه مي‌توانند به هر كدام از ما براي روش درست انديشيدن ياري رسانند.

نكته ديگر اينكه براي رسيدن به نوآوري، نيازمند انگيزه‌اي قوي هستيم. يك كارمند در طول 20 سال فعاليت خود اگر ميل و علاقه‌ به پيشرفت را در خود ايجاد نكند به هيچ‌وجه نخواهد توانست در مسير رشد گام بردارد.ايرانيان در طول سه دهه اخير نشان داده‌اند انگيزه لازم براي تغيير را كسب كرده‌اند. مهندسي مجدد در نوع نگاه به جهان، توجه به هويت اسلامي و ايراني و حركت به سمت استقلال‌طلبي در همه اركان زندگي ايرانيان رسوخ كرده است و شايد به همين دليل باشد كه نوآوري‌هاي بسياري را در زمينه‌هاي مختلف شاهد هستيم، نوآوري‌هايي كه دوست و دشمن را به تعظيم وادار كرده است.اما به هر حال عليرغم همه توفيق‌هاي علمي صورت پذيرفته، هنوز آن طور كه بايد، ميل به خودنوآوري و خودشكوفايي در بسياري از ايراني‌ها نهادينه نشده است.از سوي ديگر، نوآوري در تمامي عرصه‌هاي زندگي يك فرد مي‌تواند به چشم بخورد، حال اين نوآوري مي‌تواند در زندگي كاري، زندگي ورزشي، زندگي تحصيلي و حتي يك زندگي «سينمايي»! براي فرد شكل بگيرد، درست مثل پژمان بازغي كه توانسته با نوآوري همراه با دانش و آگاهي به موفقيت برسد و يكي از بازيگران مرد برتر سينماي ايران نام بگيرد، او سال‌ها پيش هدفش بازيگر شدن بود با اينكه در رشته مهندسي معدن در شهر لاهيجان قبول شده و در يك فيلم سينمايي در رشت به ايفاي نقش پرداخته بود، اما تصميم گرفت به پايتخت بيايد و در كنار بازيگري به شكل حرفه‌اي، دانشجوي رشته مهندسي صنايع دانشگاه اميركبير شود. به طور حتم او در آن سال‌ها، معناي نوآوري و شكوفايي استعدادهاي خود را درك كرد و با يك تصميم‌گيري درست به آنچه مي‌خواست رسيد، همچنين او در يك خانواده نظامي بزرگ شد و با نظم و ديسيپلين كاملا آشنا بود، دوران كودكي و نوجواني‌اش را كاملا به ياد داشت كه پدر، هشت سال روي آب‌هاي خليج‌فارس به عنوان عضوي از نيروي دريايي از كشور محافظت كرد و تمامي اين مسائل باعث شد تا پژمان در زندگي هدفش را بشناسد و به سوي آن حركت كند.

او براي ما از موفقيت در زندگي‌اش گفت و به نكات خوبي در گفته‌هايش اشاره كرد، او همواره اعتقاد دارد كه موفقيتش در زندگي را مديون نوآوري مي‌داند.

اصليت، لاهيجاني
در نوزدهم مردادماه سال 1353، در يك خانواده 5 نفره در تهران به دنيا آمد، مي‌گويد: «اصل و ريشه خانوادگي‌ام به شمال ايران، گيلان و شهر سرسبز لاهيجان بر مي‌گردد.»دوران كودكي او در شهرهاي مختلفي طي شد «پس از تولدم، چهار سال را در تهران و در منازل سازماني نيروي دريايي گذرانديم چرا كه پدرم در نيروي دريايي خدمت مي‌كرد، همزمان با پيروزي انقلاب و زماني كه من چهار سال بيشتر نداشتم، پدرم به رشت مي‌رود و ما هم با او مي‌رويم، جنگ كه آغاز شد به بوشهر رفتيم چرا كه پدرم براي محافظت از مرزهاي آبي ايران و خليج‌فارس به جنوب اعزام شد، جنگ كه تمام شد ما براي زندگي اين بار تهران را انتخاب كرديم اما دو سال آخر دبيرستان را دوباره در رشت گذراندم، سال 71 كه ديپلم گرفتم در رشته مهندسي معدن در شهر لاهيجان قبول ‌شدم اما پس از مدتي از آنجا كه علاقه‌اي به اين رشته نداشتم و همزمان شده بود با بازي من در سينما، به تهران كوچ كردم و دوباره براي كنكور خواندم تا سرانجام در رشته مهندسي صنايع اميركبير پذيرفته شدم.»

سه برادريم
ما سه برادريم، من پسر دوم خانواده هستم، پيام برادر بزرگتر و پرهام برادر كوچكتر؛ پيام هم به زودي مثل من پدر خواهد شد، جالب اينكه هر سه‌ ما در دانشگاه اميركبير درس خوانديم. پيام در رشته مهندسي شيمي، صنايع غذايي خواند و پرهام در دانشگاه اميركبير، مهندسي صنايع خوانده است.
ضمن اينكه او هم علاقه زيادي به سينما دارد و تاكنون در دو فيلم پسران مهتاب و شب برهنه سعيد سهيلي بازي كرده است.

به شمال بر مي‌گردم
پدربزرگم در رشت زندگي مي‌كند، بستگان نزديكم هم آنجا زندگي مي‌كنند، هر وقت كه به آنجا مي‌روم، دوران كودكي و نوجواني‌ام برايم دوباره تداعي مي‌شود، راستش را بخواهيد، اگر زنده ماندم و عمري از من سپري شد، در آينده‌اي نه چندان دور شايد شمال را براي زندگي بازنشستگي انتخاب كنم، جاده‌هاي جنگلي لاهيجان، رشت، فومن و ماسوله، به خصوص در هواي باراني لذت ويژه‌اي دارد، هيچ جاي دنيا، آنجا نمي‌شود، رفتيد اونجا يا نه؟

نفس من
همسرم «مستانه مهاجر» از تدوين‌گرهاي سينماي ايران است كه اصولا تدوين‌گر فيلم‌هاي مستند است اما در عرصه سينما، فيلم‌هاي بماني داريوش مهرجويي، سفر قندهار، آتش‌بس تهمينه ميلاني، زن‌ها فرشته‌اند، كلاغ پر، كنعان كه الان در حال اكران است، خواستگار محترم و مهمان و چند فيلم ديگر را كه حضور ذهن ندارم، تدوين‌گري كرده اما مي‌دانم پرونده كاري‌اش از من شلوغ‌تر است. آخرين كارش هم «وصل مستان» است كه قرار است از شبكه اول پخش شود. من و او سه سال پيش در يك فضاي سينمايي با يكديگر آشنا شديم و اين آشنايي منجر به ازدواج شد. حاصل اين ازدواج هم يك دختر كوچك به نام «نفس» است كه سه ماه و نيمش است.

تبليغات
جزو اولين بازيگران سينما بودم كه به كارهاي تبليغاتي رو آوردم، حضور در تبليغات چاي، يك شركت توليدي پوشاك و همچنين يك شركت توليدي پرقو كه البته مصادف شد با ممنوعيت تبليغ از سوي وزارت ارشاد كه بازيگران سينما نمي‌توانند ديگر در تبليغات بيلبوردي شركت كنند.

دخترم
دخترم آزاد است هر رشته‌اي را كه دوست دارد انتخاب كند، منتهي در كمال دانش و آگاهي، دلم مي‌خواهد دخترم دنيا ديده شود و با كشورهاي مختلف جهان آشنا شود، اگر دوست داشت در سينما باشد، من مخالفت نمي‌كنم.

تيم ملي عشق منه
پژمان بازغي يك ورزشكار همه فن حريف است، خيلي كم بسكتبال بازي كرده، فوتبال و واليبال را به صورت حرفه‌اي ادامه داد و مدتي هم اتومبيل‌راني... «ورزش جايگاه مهمي در زندگي افراد دارد، عشق من به ورزش، بيشتر بر مي‌گردد به تماشاي مسابقه فوتبال، همان طور كه مي‌دانيد عضو تيم‌هاي واليبال و فوتبال هنرمندان هستم، چندي پيش هم كه در حين مسابقات رالي، دنده‌ام شكست، ديگر نتوانستم در اتومبيل‌راني شركت كنم. معمولا براي ديدن بازي‌هاي ملي به ورزشگاه آزادي مي‌روم و اين عشق تا آنجا بود كه در كوران رقابت‌هاي جام‌جهاني 2006 آلمان، همراه تيم ملي فوتبال دو هفته در فرانكفورت آلمان بودم. تيم ملي فوتبال ايران عشق منه! با فوتباليست‌هاي زيادي هم دوستم، مثل عابدزاده، دايي، جمشيدي، كريمي و... اگر به ياد داشته باشيد براي افتتاح رستوران عابدزاده هم رفته بودم.» پژمان مي‌گويد: «اي كاش مسئولين آموزش و پرورش به ورزش مدارس بيشتر رسيدگي كنند.» اما شروع ورزش: «در مدرسه با فوتبال و واليبال ورزش را آغاز كردم و البته كمي هم بسكتبال...»

با دريا آشنا بودم
اگر به ياد داشته باشيد، در سريالي به نام «دريايي‌ها» بازي كردم، زماني كه چند سال پيش آن مجموعه به من پيشنهاد شد، سريعا آن را پذيرفتم، چرا كه خاطرات زيبايي برايم تداعي شد، تا جايي كه يادم است، پدرم هميشه با لباس سفيد دريايي به خانه مي‌آمد، به خصوص هشت سال جنگ كه در نيروي دريايي بوشهر بود، اجازه بدهيد از پدرم بيشتر بگويم، من در يك خانواده نظامي بزرگ شدم و به همين خاطر فرد بسيار منظمي هستم و زندگي‌ام روي روال است، بچه‌هايي كه در يك خانواده نظامي بزرگ شدند، مي‌دانند كه من چه مي‌گويم و اين پدر بود كه مرا با نظم و ترتيب آشنا كرد، مجموعه دريايي‌ها، نوستالوژي زمان كودكي‌ام را برايم بازسازي كرده بود.»

پرسپوليسي‌ام
من و كامبيز ديرباز، از طرفداران پـرسپوليس هستيــم، داريوش مصطفوي مديرعامل باشگاه هم لطف كرد و ما را جزو اعضاي افتخاري باشگاه پرسپوليس كرده، پيراهن شماره 53 پرسپوليس را به من و شماره 54 را به كامبيز ديرباز اهدا كرد، چند روز پيش طي مراسمي در باشگاه پرسپوليس اين اتفاق افتاد.

از اعتراف تا دوئل و سرانجام ريسمان باز
من فعاليت هنري خود را در سينماي جوان مركز گيلان، آغاز كردم، جا دارد از فرهاد مهرانفر رئيس انجمن سينماي جوان گيلان ياد كنم كه هنوز هم اين سمت را دارد، يك فضاي خوب و صميمي بود، در رشت در اولين فيلم بلند «مجيد زيم‌‌خواه» كه بچه رشت بود، بازي كردم، پس از اينكه به تهران آمدم، مدت دو سال سر پروژه «آژانس دوستي» بودم و از همان جا فعاليتم به شكل حرفه‌اي آغاز شد، پس از آن در فيلم «جواني» بازي كردم، در «بلوغ» جعفري‌جوزاني ايفاي نقش كردم اما فكر مي‌‌كنم با بازي در مجموعه مناسبتي ماه رمضان به نام گمگشته به كارگرداني «رامبد جوان»، جا پاي خودم را باز كردم. سپس دريايي و پس از آن «دختري در قفس» را بازي كردم. تا اينكه به پروژه سنيمايي احمدرضا درويش، «دوئل» پيوستم، به نظر خودم اوج بازي من در سينما به آن فيلم برمي‌گردد تا جايي كه براي دريافت سيمرغ بلورين جشنواره فجر هم كانديدا شدم. همان طور كه به ياد داريد، دوئل سر و صداي زيادي به راه انداخت، بازي در نقش «زينال» با آن گريم سنگين و با آن درام جنگي زيبا، هيچ وقت از ذهنم بيرون نمي‌رود، پس از دوئل هم در چند فيلم ديگر ايفاي نقش كردم كه مهمترين آن، بازي در فيلم مسعود كيميايي با نام «سربازهاي جمعه» بود البته از نقشم در «كافه ستاره» هم نبايد به راحتي بگذرم...

مربي فوتبال
عبدا... مهاجر برادر همسر پژمان بازغي، در اين گفتگو همراه اوست، او مربي درجه يك فوتبال بين‌المللي است، پژمان او را اينگونه برايمان معرفي مي‌كند: «مهاجر از مربيان درجه يك فوتبال سوئد است، نزديك 20 سال است كه در آنجا زندگي مي‌كند و پنج تن از ملي‌پوشان حال حاضر تيم ملي سوئد از شاگردان او در تيم‌هاي پايه‌اي بودند. عشق به ايران باعث شد تا او دوباره به كشور بازگردد و حال درصدد اين است كه در ايران بماند و تجربيات خود را در اختيار تيم‌هاي ايراني بگذارد، مدرك A فوتبال يوفا را دارد و سال 2004، مدال استعداديابي كشور سوئد را دريافت كرد، دوره‌هاي زيادي را گذرانده و از طرف باشگاه معروف گوتنبرگ سوئد اين اختيار را دارد كه در ايران آكادمي فوتبال تاسيس كند، او مي‌تواند آخرين متدهاي روز فوتبال اروپا را در ايران تدريس كند و همچنين مي‌تواند فوتباليست‌هاي خوب ايراني را به باشگاه‌هاي خوب اروپايي معرفي كند و اگر اين اتفاق بيفتد، به طور حتم در ايران زندگي مي‌كند»، گفتني است عبدا... مهاجر از بازيكنان سابق تيم تهران‌جوان است كه به علت آسيب‌ديدگي فوتبال را خيلي زود كنار گذاشت.

نداي هورمزد
نزديك چهار سال است كه يك انجمن خيريه را راه‌اندازي كرديم و به زودي خيريه «نداي هورمزد» را به ثبت مي‌‌رسانيم تا فعاليت‌هاي‌مان را به شكل رسمي آغاز كنيم كه يكي از دوستانم به نام آقاي اميري اين كار را انجام مي‌دهد. من فكر مي‌كنم، يكسري از اعتباراتي كه مردم به ما دادند را بايد ما صرف اينگونه كارها كنيم البته بدون چشم داشت مالي و اگر همين حضور ما باعث ‌شود كه نيم‌نگاهي به اينگونه انجمن‌ها ‌شود، براي ما رضايت‌بخش است. از ديگر اعضاي اين انجمن مي‌توانم به ستاره و لاله اسكندري، آرام جعفري، يكتا ناصر، حميدرضا پگاه و... اشاره كنم. البته من عضو هيات موسس اين انجمن هستم. به محض اينكه اين موسسه ثبت شد، از طريق خانواده سبز، به مردم اطلاع‌رساني مي‌كنيم.

هيچ وقت يادم نمي‌رود
نمي‌خواهم كليشه‌اي بگويم اما مردم محبت زيادي نسبت به اهالي هنر و ورزشكاران دارند و حق دارند كه از اين طيف جامعه، توقع داشته باشند و وظيفه ما هم اين است كه فيلم‌هاي خوبي بازي كنيم و همچنين در ورزش برايشان افتخار كسب كنيم اما يك خاطره بسيار خوب دارم كه هيچ وقت از يادم نمي‌رود، يك روز كه داشتم ايميل‌هايم را پاسخ مي‌گفتم، دخترخانمي 17 ساله برايم ايميل زده بود و از بازي من در دوئل تقدير كرده بود، او برايم نوشت كه ما از نسلي هستيم كه جنگ را نديديم و نتوانستيم با آرمان‌هاي جنگ آشنا شويم. من وقتي اين فيلم را ديدم يك دل سير گريه كردم. احساس كردم كه ما چه وظيفه مهمي ايفا كرديم تا نسلي را كه اين ايثار و اعتقادات را به درستي درك نكرده بود، با آن آشنا كرديم.

سرزمين مادري
براي افتتاح فيلم «دوئل» به افغانستان و انگليس رفتم، در زمان جام‌جهاني به آلمان رفتم و مابقي سفرها به كشورهاي ديگر هم تفريحي بود. هيچ جا سرزمين مادري نمي‌شود، الان در خود ايرانم و براي كار تهران را دوست دارم اما همان طور كه گفتم در زمان بازنشستگي دوست دارم يك آلونك در شمال داشته باشم و آنجا زندگي كنم.

از لابه‌لاي حرف‌ها
من هم فيلم مي‌بينم، اخيرا فيلمي ساخته كشور چك را ديدم، جديدا علاقه وافري به سينماي كره‌جنوبي پيدا كردم چرا كه از يك فضاي ساده برخوردار است.

فيلم‌هاي هاليوودي مثل سابق براي من جذابيتي ندارد چون مثل بازي‌هاي پلي‌استيشن شده است. من بيشتر سينماي ساده و روايتگر را دوست دارم كه ارتباط خوبي با بيننده برقرار كند.
از سبك بازيگران دهه هفتاد آمريكا خوشم مي‌آيد.

شالوده سنيماي ايران، هيچ‌گاه بر مبناي اقتصاد نبود، امثال نيكول كيدمن، به ازاي هر يك دلار دستمزدش 1/1 دلار را برمي‌گرداند، يعني فيلم در گيشه خوب مي‌فروشد و يا برادپيت و تام كروز در ازاي هر يك دلار دستمزد، 7/8 دلار برمي‌گردانند معناي سوپراستار در سينما اين است، كه ما متاسفانه در كشورمان سوپراستاري به اين معنا نداريم. ضمن اينكه سينما اختراع غرب است، در واقع اگر بخواهيم الگويي اقتصادي بگيريم، بايد حداقل از لحاظ فني هم كه شده از آنها الهام بگيريم، ما هنوز يك استوديوي خصوصي كامل و حرفه‌اي با امكانات بالا نداريم. ما تنها يك شهرك سينمايي كه توسط زنده‌ياد حاتمي بنا شده، داريم، در واقع امكانات ما كم است و اين مشكلات بايد حل شوند.

مهران مديري، كار بلد است، به همين خاطر در مجموعه طنز «مرد هزار چهره» ظاهر شدم، بلكه مهران مديري از ابتدا مي‌داند كه از فيلمنامه چه مي‌خواهد، از آنجا كه مهران را خيلي دوست دارم، رفتم و برايش بازي كردم.

«ريسمان باز» متاسفانه مورد بي‌مهري قرار گرفت، نمي‌دانم چرا مردم، از آن استقبال نكردند، شايد يك دليلش زمان اكران آن بود، به هر حال فيلمي بود كه پس از 15 سال توانست به عنوان يك فيلم ايراني در جشنواره‌هاي لندن و هامبورگ شركت كند و قرار است در جشنواره شيكاگو هم شركت كند.

وقتي مي‌بينيم فيلم در حال اكران، سريعا CD مي‌شود، مردم ديگر از سينما استقبال نمي‌كنند چرا كه فرد با خريد يك CD، به همراه خانواده‌اش فيلم را مي‌بيند كه البته از لحاظ اقتصادي هم براي آنان صرف دارد. اين يكي از معضلات سينماي ايران است، اي كاش محدوديتي اجرا مي‌شد تا فيلم‌ها اينچنين دست به دست نشوند و به اقتصاد سينما آسيبي وارد نشود.

اولين فيلمي كه قرار است از من به زودي اكران شود، «خواب ليلا» نام دارد كه در ژانر سينماي وحشت است. كاري از مهرداد ميرفلاح كه فكر مي‌كنم استقبال خوبي از آن شود، در آن فيلم با فاطمه معتمدآريا و پرويز پورحسيني همبازي هستم، سريال بعدي من هم «فاكتور 8» است.

كار دوم باز هم سينمايي!
قرار است به همراه همسرم، يك دفتر سينمايي تاسيس كنيم كه در آن كارهاي تدوين، تصويربرداري، توليد، كارگرداني و... انجام دهيم، كه اگر اين اتفاق بيفتد، كار دوممان هم مي‌شود سينما...

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی